سفرنامه

ساخت وبلاگ
کارای دیشبمو رو هم چیدم تو پلاستیک و راه افتادم سمت اداره. نزدیکای میدون راه آهن یهو ترس ورم داشت، نکنه اینا به هم فشار بیارنو زیریاش خراب شن. سریع رفتم سمت تاکسی. آقای پنجاه شصت ساله ای که کنار ماشین ایستاده بود اصرار کرد اول من سوار شم، اونم بعد من نشستو بعد بستن در به راننده گفت: آقای راننده من فقط پنجاه تومنی دارمراننده: باشه حالا یه کاریش می کنیمآقاهه: راستش من صبح رفتم بانک که پول خرد بگیرم، یارو بهم پنجاه تومنی داد. هرچی هم بهش گفتم پول خرد بهم بده، برا کرایه تاکسی می خوام قبول نکردو زیر بار نرفت. فقط می گفت توی باجه پول خرد نداریمراننده: اشکالی نداره. بذار آقایون کرایه هاشونو بدن منم یه مقدار پول دارم، جورش می کنیمآقاهه: من یه وقتایی فکر میکنم این آدما رو از قصد میذارن توی بانک، که اعصاب مشتریا رو خرد کنن بعد ما بیفتیم به جون هم. والا مگه میشه بانک اسکناس پنج تومنی ده تومنی نداشته باشه نمی دونم می خواست کجا بره یا از کجا میومد. ولی تا خود میدون امام برامون حرف زد و حرف زد و حرف زد. اگه تنها زندگی می کنه که حق داشت ما رو به چشم یه هم صحبت موقت ببینه ولی اگه شریک زندگی یا هم خونه داشت که خدا به داد دل شون برسه + نوشته شده در  دوشنبه ۱۴۰۲/۰۸/۱۵ساعت &nbsp توسط امین بینش پژوه  |  سفرنامه...
ما را در سایت سفرنامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeshon بازدید : 97 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 19:10

طبق معمول وقتی غذا عدس پلو ِه من ویر خوردن تخم مرغ می گیرَتَم، ولی امروز برا تغییر منوی همیشگی تخم مرغو شکستم رو سیب زمینی سرخ شده. رفتم سمت فریزر ولی با اینکه دو روز پیش از مهدی نون گرفته بودم، فقط یه برش کوچولو نون داشتیم.بعد خوردن نیم بند غذا، لباسامو تنم کردمو رفتم بربری سر کوچه که متأسفانه تعطیل بود. بعد با کلی امید راه افتادم سمت نونوایی سنگک کوچه بالایی. امیدوار بودم که این یکی دیگه تعطیل نباشه والا یا باید پیاده می رفتم تا منبع آب یا اینکه بر می‌گشتم خونه که با ماشین برمتوی صف نونوایی یه پسر هم سنو سال خودم با سیبیل و ابروهای کاملا مشکی که یه نموره مشنگ تر از من میزد با لبخندی که از روی لباش محو نمی شد، با دست به هر کسی که نون می گرفت اشاره می کرد که سنگای روی نونو بردارهوقتی دقت کردم دیدم اون دست دیگه شو گذاشته رو فکش و با اشاره داره به هر کسی می فهمونه این سنگا ممکنه به دندون شما آسیب بزنهاز مرامش خوشم اومد+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۴۰۲/۰۸/۲۹ساعت &nbsp توسط امین بینش پژوه  |  سفرنامه...
ما را در سایت سفرنامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeshon بازدید : 83 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 19:10